يكي از همگاني ترين نيازها در هر رشته اي، ارتباط گرفتن بين متخصصين و كارشناسان آن رشته با يكديگر و يا با ديگران درباره همان رشته مي باشد. در دانش محيط زيست نيز communication يا ارتباطات يكي از بزرگترين چالش هاي مطرح مي باشد. در اين نوشتار تلاش شده است با ديدي انتزاعي، روشي براي گفتگو پيشنهاد گردد تا بكمك آن بتوان يك نقشه ذهن از گفتگو در مدل ذهني بدست آيد. در اين روش، با گذر از دانسته هاي ارتباط موثر، از دانش كنترل فرآيندها بهره گيري مي شود تا يك گفتگو را در قالب يك فرآيند كنترل نمود. در اين روش از مدل ذهن رياضي استفاده مي گردد. و با تبديل فرآيند گفتگو به مدل رياضي، توابعي از متغيرها به زبان رياضي را خواهيم داشت كه با رسم نمودار اين توابع بر حسب متغيرهاي آن، نقشه ذهن همسو با فرآيند گفتاري به دست مي آيد. نتيجه به دست آمده از اين روش، كنترل گفتگو، تجزيه و تحليل فرآيند گفتگو و تفسير نتايج يك گفتگو را آسان مي كند. همچنين دست آوردهايي مانند حل معماهاي گفتگو پشت درهاي بسته را نيز خواهيم داشت.

مقدمه

   در دانش محيط زيست برخي دانسته ها بسيار همگاني و عمومي مي باشند. communication يا ارتباط موثر در يك گفتگوي محيط زيستي از آن جمله است. اين نياز را مي توان در همه رشته هاي ديگر نيز يافت. چراكه ساختار زندگي آدميان ساختاري گروهي است. ولي جداكننده آدميان از ديگر جانداراني كه گروهي زندگي مي كنند ارتباط موثر آدميان است. اين ويژگي نخستين نشانه ي هوش آدمي و زمينه ساز انتقال دانش، ادب و فرهنگ بود. اين توانايي در انتقال دانسته و فرهنگ در آدميان، تنها به گروه و قوم خودي پايان نمي يابد و نه تنها گروه هاي ديگر آدميان از هر نژادي را به يك ديگر پيوسته مي كند، كه نسل هاي پس از خود را نيز درمي نوردد و آموزه ها را به آيندگان مي سپارد. به گونه اي كه هر نسلي هم، چيزي بر آن مي افزايد . از همين راه ارتباط موثر و گفتگوي بين تمدن ها و نسل ها بود، كه آدميان توانستند دانش خود را توسعه دهند. مي توان گفت زمينه سازترين برتري آدميان، در چيرگي بر زمين، در ميان ديگر جانداران، بر گرفته از همين شاخه ي خرد و هوش گفتاري یا کلامی است. امروزه ارتباط موثر، گفتمان گسترده اي است كه شاخه شاخه شده است. از شاخه گفتگویا کلامی، تا شاخه ي نمايش و ديگر شاخه هايي مانند نوشتار، و زبان بدن و…. را شامل مي شود، حتي به روش هاي نوين فضاي مجازي و الگوريتم و هوش مصنوعي گسترده شده است. آنچه در اين نوشتار به آن پرداخته مي شود، نخستين فصل از ارتباط موثر، يا همان گفتگوي كارا مي باشد، كه برخی آن را هوش کلامی می نامند. این شاخه با آمدن هوش مصنوعي، الگوريتم و فضاي مجازي، هرچه بيشتر به سوي كناره گيري و كمرنگ شدن مي رود. ولي همچنان از آن گريزي نيست و در پايان يك فرآيند ارتباط موثر، بناچار نياز به گفتگو هستيم. من از 15 سال پيش در باره ی الگویی برای کنترل گفتگو به بررسي و پژوهش پرداختم و هرچند در برخي محافل به آن پرداختم، ولي جاي آن را خالي ديدم كه اين نوشتار نه تنها چكيده اي از اين پژوهش ها باشد، بلكه شايد بتواند سرآغازي بر نگرشي ديگر، براي پژوهندگان شود.

بيان مشكل:

 

   ازآنجايي كه ارتباط کلامی با گفتار كارا و توانايي متقاعدسازي، نياز به آموزش و پروش در سخنوري دارد، نمي توان گفت تنها كساني كه داراي استعداد و هوش سخن گفتن یا همان هوش کلامی و زبانی، هستند مي توانند گفتگوي كارايي داشته باشند. كارآمدي گفتگو به زمينه هاي بسياري بستگي دارد كه نياز است بيشتر اين زمينه ها براي يك گفتگوي كارا آماده باشند. از جمله اين زمينه ها، می توان به چهار بعد هوش کلامی اشاره كرد:

 1- معنی شناسی: تا چه اندازه به معاني و مفاهيم واژه ها آشنايي داشته باشيم. بويژه اينكه برخي واژگان معاني گوناگوني نيز دارند.

 2- آوا شناسی: تا چه اندازه با تم و موسيقياي واژگان و سياق بيان واژگان آشنايي داريم، بويژه در هنگام چيدمان آنها چه تركيبي به دست مي دهد.

 3- بستر شناسی: اينكه جايگاه و بستر واژگان را در زمان بيان و نوشتن بدانيم تا شنونده بهترين برداشت را داشته باشد.

 4- قائده شناسی: دستور زبان و قوائد آن را بخوبي بدانيم تا بهترين تركيب معنايي را بدون اشتباه بسازيم.

در بيشتر آموزه هايي كه در گفتمان ارتباط موثر ارايه مي شود، تكرار مكرراتي همانند خوب گوش دادن، يادگيري زبان بدن، استحكام كلامي،آراستگی، اصول و فنون مذاكره و…. مي باشد كه بيشتر آنها را مي دانيم و به گونه اي در زندگي با آنها پرورش پيدا كرده ايم. ولي همچنان درصد پاييني از ما، داراي آمادگي براي گفتگويي كارا هستند. اين ناتواني به ويژه در اقوام و خرده فرهنگ هاي ايراني بسيار خود را نشان داده است. عوام گرايي، نخبه كشي و به دنبال آن فرار مغزها، از شمار آفرينندگان ادبيات، و واژه پردازاني كه بتوانند گفتگو را در هر دانشي توسعه دهند كاسته است. از سوي ديگر با آمدن هوش مصنوعي و الگوريتم ها كه واسطه ارتباط آدميان با يكديگر شده است، نسل Z را به اين باور رسانده است كه اين الگوريتم است كه با او گفتگو مي كند، نه هوش آدمي كه الگوريتم را ساخته است. نسل هاي پس از Z برتري خود را از ارتباط با هوش مصنوعي مي دانند نه از گفتگو با ديگران . لذا زماني را براي افزايش توانايي و پرورش، در گفتگو خرج نمي كنند. اين توانايي هرچه بيشتر، در گذر زمان، به سوي فرهنگ بوميان ديجيتالي پيش مي رود. بوميان ديجيتالي نيازي به ياد گيري خرده فرهنگ هاي جغرافيايي ندارند. آنها در بوم ديجيتالي خود با هر فرهنگ، نژاد، زبان و سني مي توانند به پشتوانه الگوريتم، بوم ديجيتالي مورد پسند خود را انتخاب و برگزينند. از همين روي نبود گفتار كارا، در نيروهاي جوان و تازه نفس، براي بكار گيري در سازمان هايي كه، كار ميداني و رو در رو انجام مي دهند، بيشتر خود را نشان مي دهد. در گام جذب نيرو، اين فضاي مجازي و سئو است، كه شانس جذب را افزايش مي دهد، نه مصاحبه و گفتگو. در گام استخدام نيز، نیروهای جوان ديگر براي پر كردن فرم استخدام، انتظار برنامه ی پيشرفته اي را دارند كه تنها در آن تيك بزنند، نه اينكه پاسخ نوشتاري بدهند. چه رسد به آنكه در گام همكاري، از اين نيرو بخواهيد در ميدان، كار اجرايي پر گفتگويي را انجام دهد، ترجيح اين نسل دور كاري بدون برخورد رو در رو مي باشد.

  در اينجا مشكلي ديده مي شود، كه نه تنها كاهش توانايي آدمي در گفتگو راكه بنيادي ترين و زيرساختي ترين تمايز پيشرفت، در بين جانداران بود، به چالش كشيده است، بلكه ناپيوستگي بين نسل ها را با شتاب، به نقطه بي بازگشت مي رساند. اگر بنا باشد در آينده غربالگري ژنم و بانك ژن، نسل ساز شود و بجاي رحم مادر، دستگاه فرزند ساز شود، و بجاي خانواده، سيستم ها فرهنگ ساز شوند، و بوم هاي فرهنگي، بجاي بوم جغرافيايي- فرهنگي، بوم ديجيتالي- فرهنگي شوند، آنگاه نقش و جايگاه گفتگوي آدميان چگونه خواهد بود؟    

  در اينجا مشكلي ديده مي شود كه نه تنها كاهش توانايي آدمي در گفتگو را كه بنيادي ترين و زيرساختي ترين تمايز پيشرفت، در بين جانداران بود، به چالش كشيده است، كه ناپيوستگي بين نسل ها را با شتابي به نقطه بي بازگشت مي رساند. اگر بنا باشد در آينده غربالگري ژنم و بانك ژن، نسل ساز شود و بجاي رحم مادر دستگاه، فرزند ساز شود و بجاي خانواده سيستم ها فرهنگ ساز شوند، و بوم هاي فرهنگي، بجاي بوم جغرافيايي-فرهنگي، بوم ديجيتالي-فرهنگي شوند، آنگاه نقش و جايگاه گفتگوي آدميان چگونه خواهد بود؟  

   آيا ما همچنان در سر فصل هاي آموزش و پرورش درباره ي ارتباط موثر و توانايي گفتگو،  بايد همان گفتمان پيشين و سرفصل هاي پيشين را داشته باشيم؟ آيا آن سرفصل ها همچنان كاربردي خواهند داشت؟ در آخرين داده هايي، كه از انجمن جهاني مديريت سبز ويرايش 2024 داشته ام، بيشتر سفارش بر اين مي باشد، كه نسل پيش از Z تلاش كند، تا خود را به توانايي هاي نسل Z، در شناخت جهان الگوريتم برساند. آيا اين سفارش مي تواند بدين معنا باشد كه هرچه شتابزده تر، از زمانه ی گفتگو كردن جدا شويم؟ يا براي گفتگو نياز است فرهنگي نو را دراندازيم؟

    در خوش بينانه ترين ديدگاه، اگر در آينده با چنين چالش هايي براي گفتگو روبرو نشويم، دست كم چالش هاي يك گفتگوي كارا در اين زمانه را بايد دريابيم. يكي از بزرگترين مشكلات امروزين، در گفتگوهاي تخصصي، بين کارشناساني با دو یا چند دیدگاه است. برخورد دیدگاه ها و داد و ستد دانش در بین کارشناسان، پایه و بنیان پیشرفت بشر به سوی زندگی آسوده و رفاه بیشتر بوده است. ولي چرخشگاه اين ديدگاه هاي گوناگون چه بوده است ؟ نخست برخي از بيشترين مشكلات و چالش برانگيز ترين اين برخوردها را برمي شمريم:

   – بخش بزرگي از اين چالش ها، گفتگوي برخوردي بين دو ديدگاه سنت و تجدد بوده است. دیدگاه پیشرفت مدار (توسعه طلب) كه به آن ديدگاه تجدد هم گفته اند و ديگري، دیدگاه واپس گرا (مطلق نگر) كه به آن ديدگاه سنتي گفته مي شود.

   – سن دانش در برخي از رشته ها بسيار كهن مي باشد و آزمون خود را در گذر زمان داده است. در برابر، دیگر دانش هايي هم، بسیار نو هستند و هنوز جاي آزمون دارند.

   – برخي از دانش ها، همگاني و در بين مردم شناخته شده است و برخي از دانش ها پيچيده بوده و در میان مردم نیاز به دیده شدن و درك شدن دارد.

   – برخي از دانش ها بومي نيست و از زبان و فرهنگي ديگر آمده است. آنها نياز به ترجمان و برگردان به زبان پارسي دارند، ولي مفهومي در پارسي براي واژگان اين دانش نمي توان يافت. يا برخي از واژگان را به چندين برداشت و معني، برگردان كرده اند.

   – برخي از گفتگوها به ويژه در ایران، بیشتر از آن که دارای بینش و دانش، برای حل یک مشکل باشد، از یک گفتار مد روز پیروی می کند و در هر گفت وگویی پاي خود را باز مي كند، بدون آن كه دارای كارايي در گفتگو باشند.

   – در گفتگوي بين سخنوران به ازاي هر واژه، آموزه هایي در پس اندیشه هركسي مي باشد، كه با يكديگر تفاوت اساسي دارند مانند: تفاوت  فرهنگي (نژاد ، زبان ، دین ، خانواده ، تجربه ……) ، تفاوت در  جایگاه جغرافيايي ( پایتخت ، شهرستان ، روستا ، کوچ نشین ……) ، تفاوت در آموزش ( رشته ، رده ، آموزنده ، گرایش تحصيلي …….) ، تفاوت در  مردمشناسی ( جایگاه اجتماعي ، پیشه ، گروه و دسته) و …..

   – تعارضات. براي نمونه تصور كنيد چنانچه یک کنشگر محیط زیست، با یک کارشناس خبره در کارخانه ای، بر سر ساز و کاری که در آن گاز CFC بکار رفته است در گفتگو باشند. آنگاه کارشناس صنعتي آنچه به آن مي پردازد، كليد واژگاني همانند تخصصي بودن- تولید میهنی- بهره وری – پیشرفت – کار آفريني – سود آوری در کشور – رفاه مردمان و….. از اين دست گفتار ها است. و آنچه كنشگر محيط زيست به آن مي پردازد آلودگی هوا – لایه ازن و مشکل جهانی – آسیب مردمان – گرمایش زمین – نجات میهن – خيانت به نسل آينده و…. از اين دست كليدواژگان مي باشد.

   – مدل های ذهنی هر کسی با دیگران یکسان نمی باشد. آموزه ها و اندوخته هاي در پس اندیشه هركس، مدل هایی را در ذهن ما ساخته اند، که با آنها به تجزیه و تحلیل واژگان می پردازیم. برای نمونه هنگامی که واژه درخت گفته می شود در اندیشه باغبان کاشت و داشت و برداشت است و در اندیشه کارمند شهری سایه ای برای آسایش نقش می بندد.

در اينجا است، كه چالش هاي بارز شده در گفتگو، كمبود واژگان، و جايگاه فرهيختگاني، كه بتوانند واژه پردازي كنند را نمايان مي گرداند. و اينكه چرا براي هر رشته اي، ادبيات و فرهنگ آن رشته، بايد پرداخته و سفته شود و چرا نياز است، براي هر گفتاري، بتوانيم ويرايش و ويراستاري تخصصي را پيش از ارايه، انجام دهيم. بياييد نخست ببينيم واژگان چه هستند؟ و زباني كه با آن گفتگو مي شود، چيست؟. و با چه چالش هایی روبرو می باشد؟

   – بخش بزرگي از اين چالش ها، گفتگوي برخوردي بين دو ديدگاه سنت و تجدد بوده است.

1- دیدگاه پیشرفت مدار (توسعه طلب) كه به آن ديدگاه تجدد هم گفته اند و 2- دیدگاه واپس گرا (مطلق نگر) كه به آن ديدگاه سنتي گفته مي شود.

   – سن دانش در برخي از رشته ها بسيار كهن مي باشد و آزمون خود را در گذر زمان داده است. در برابر، دیگر دانش هايي هم، بسیار نو هستند و هنوز جاي آزمون دارند.

   – برخي از دانش ها، همگاني و در بين مردم شناخته شده است و برخي از دانش ها پيچيده بوده و در میان مردم نیاز به دیده شدن و درك شدن دارد.

   -برخي از دانش ها بومي نيست و از زبان و فرهنگي ديگر آمده است. آنها نياز به ترجمان و برگردان به زبان پارسي دارند، ولي مفهومي در پارسي براي واژگان اين دانش نمي توان يافت. يا برخي از واژگان را به چندين برداشت و معني برگردان كرده اند.

   – بیشتر گفتگوها به ويژه در ایران، بیشتر از آن که دارای بینش و دانش برای حل یک مشکل باشد، از یک گفتار مد روز پیروی می کند و در هرگفت وگویی پاي خود را باز مي كند بدون آن كه دارای كارايي در گفتگو باشند.

   – در گفتگوي بين سخنوران به ازاي هر واژه، آموزه هایي در پس اندیشه هر يك مي باشد كه با يكديگر تفاوت اساسي دارند مانند: تفاوت  فرهنگي (نژاد ، زبان، دین، خانواده ، تجربه ….) ، تفاوت در  جایگاه جغرافيايي ( پایتخت، شهرستان، روستا، کوچ نشین ……) ، تفاوت در آموزش ( رشته، رده، آموزنده ،گرایش تحصيلی……) ، تفاوت در  مردم شناسی ( جایگاه اجتماعي، پیشه،گروه و دسته) و …..

   – تعارضات براي نمونه تصور كنيد چنانچه یک کنشگر محیط زیست با یک کارشناس خبره در کارخانه ای بر سر  ساز و کاری که در آن گاز CFC بکار رفته است در گفتگو باشند. آنگاه کارشناس صنعتي آنچه به آن مي پردازد كليد واژگاني همانند تخصصي بودن- تولید میهنی- بهره وری و پیشرفت – کار آفريني – سود آوری در کشور – رفاه مردمان و….. از اين دست گفتار ها است و آنچه كنشگر محيط زيست به آن مي پردازد آلودگی هوا – لایه ازن و مشکل جهانی – آسیب مردمان – گرمایش زمین – نجات میهن – خيانت به نسل آينده و…. از اين دست كليدواژگان مي باشد.

   – مدل های ذهنی هر کسی با دیگران یکسان نمی باشد.آموزه ها و اندوخته ها در پس اندیشه مدل هایی را در ذهن ما ساخته اند که با آنها به تجزیه و تحلیل واژگان می پردازیم برای نمونه هنگامی که واژه درخت گفته می شود در اندیشه باغبان کاشت و داشت و برداشت است و در اندیشه کارمند شهری سایه ای برای آسایش نقش می بندد.

در اينجا است كه چالش هاي بارز شده در گفتگو، كمبود واژگان و جايگاه فرهيختگاني كه بتوانند واژه پردازي كنند را نمايان مي گرداند. و اينكه چرا براي هر رشته اي، ادبيات و فرهنگ آن رشته، بايد پرداخته و سفته شود و چرا نياز است، براي هر گفتاري بتوانيم ويرايش و ويراستاري تخصصي را پيش از ارايه، انجام دهيم. بياييد نخست ببينيم واژگان چه هستند؟ و زباني كه با آن گفتگو مي شود، چيست؟ و با چه چالش هایی روبرو می باشد؟

  1-زبان را مي توان مجموعه ای از نشانه های قراردادی که در زنجیره یک بعدی (زمان) برای انتقال پیام استفاده می شود ناميد. يا به گفته اي ديگر، زبان مجموعه‌ای از نشانه‌های قراردادی است که به ‌وسیله آن مقصود خود را به دیگران می‌رسانیم . در زبان‌شناسی به هر واژه یک نشانه می‌گویند. این نشانه‌ها صوتی یا نوشتاری یا اشاره‌ای هستند. ولی آیا دانستن اینها در گفتگوی امروزه بکار کسی می آید؟

  2-  شاخصه های ارتباطی زبان پارسی، عرفان و چکامه است. از همين روي پارسي را زبان شعر مي گويند همان گونه كه عربي را زبان دعا و لاتين را زبان مهندسي و ايتاليايي را زبان معماري ناميده اند. تکواژها، واج ها، زبان گفتاری، زبان نوشتاری، زبان بدن، همگي  در رساندن منظور در زمان گفتگو بكار گرفته مي شوند. آیا به همین دلیل نیست که در هر گفتگوی مهندسی و تخصصی، لاجرم به خواندن شعر و متل برای روشن شدن مفاهیم هستیم؟

  3- زبان شناسان مي گويند از زبانهای زنده و  مرده، حدود 7000 زبان زنده یافته شده، که هراز گاه يكي از اين زبان ها در خطر میرايي هستند. نیاز به بررسی زبان پارسی است، تا بدانيم اين زبان هم در صف مرگ است يا مي تواند جاودان باشد؟

   4- اگر پیشینه و سرگذشت هزاران ساله تاخت و تاز از یورش نژادی تا یورش فرهنگی بر پارسي را بررسي كنيم، خواهيم ديد در فرگشت پارسي، از زبان آريايي كهن تا زبان هخامنشي و سپس ساساني و پارسي دري تا پينگليسي در فضاي مجازي، با يك زبان يك پارچه اي روبرو نيستيم . اين زبان در گذر زمان ریشه های استواري در عوامگرایی دوانده است. و پيامدهاي فراگیر شدن عوامگرایی در آن به روشني يافت مي شود. در زمان كهن با يورش اقوام، سربازاني بر اين بوم و برزن تاخته اند، كه عملا از عوام كشور خود بوده اند و ديوان سالاران و فرهيختگان كشور تازنده، در ميهن خود مانده و به حكومت خويش مي پرداختند. در هر بار شكست و فتح سرزمين ايران، نيز آنچه از بين مي رفت ديوانسالاران و انديشمندان و فرهيختگان ايران بودند. آنچه براي كشور گشايان نياز بود نيروي كار و سربازان بودند، كه شامل عوام مردم ايران مي شدند. شور بختانه اين روند هزاران سال تكرار داشته است. در زمانه ي پيش رو نيز اگر ديگر كشور گشايي نداريم، همان روند، با هجوم فرهنگي در پيش است. واژه پردازان فرهيخته، يا در كوچ  از كشورند، يا محكوم به نخبه كشي مي شوند. از سوي ديگر بجاي هجوم سربازان عوام، از ديگر فرهنگ ها، امروزه، هجوم فرهنگ مصرف گرایی براي بازگشايي بازار از برخی كشورها را داريم، كه همان هجوم فرهنگ عوام بيروني است. اين هجوم براي عوام گرايي ، تنها در تبادل كالا منتهي نمي شود و گستره اي از تبادل براي منابع و سرمايه و… را نيز، در بر دارد.

   5- فرهنگ راست گرایی در مردم ایران یک بنیاد گفتاری و رفتاری ایست. اگر راست گرايي اجتماعي را كه جداي از راست گرايي سياسي است بررسي كنيم، خواهيم ديد كه راست گرايي اجتماعي يك بنياد عمومي در همه ديدگاه هاي ايرانيان است. خواه درس خوانده باشند خواه بي سواد. خواه متجدد باشند خواه سنت گرا. بزرگترين شاخصه هاي راست گرايي اجتماعي مقاومت در برابر تغيير است. لذا مقاومت در برابر انديشه و گفتار متقابل نيز از جايگاه همين راست گرايي اجتماعي جان مي گيرد.

   6-  رفتارهای بی سوادن سوار بر رفتار با سوادان است. اگر رفتار يك آدم بي سواد را در برابر يك آدم با سواد برابر كنيم، خواهيم ديد رفتارهای گفتاری و شنیداری بدون پژوهش و تحقيق در بي سوادان بيشتر بكار گرفته مي شوند. ولي فرهيختگان با سواد، گرايش به پژوهش و تحقيق دارند و خواندن و نوشتن و بررسی را بيشتر مي پسندند. جداي از اينكه مدارك آكادميك در چه سطحي باشد ، رفتار از گونه نخست را رفتار بي سوادي و رفتار از گونه دوم را، رفتار باسوادي مي ناميم. شايد يك آدم درس نخوانده اي هم باشد، ولي مي تواند رفتار باسواد را در پيش گيرد. رفتار چيره، در مردم امروز ايران سواي از مدارك آكادميك، نشان از رفتار بي سوادي است. زيرا بيشتر در پي گفتارها و شنيدارهاي بدون سند مي باشند.  

  2-  شاخصه های ارتباطی زبان پارسی عرفان و چکامه است. از همين روي پارسي را زبان شعر مي گويند همان گونه كه عربي را زبان دعا و لاتين را زبان مهندسي و ايتاليايي را زبان معماري ناميده اند. تکواژها، واج ها، زبان گفتاری، زبان نوشتاری، زبان بدن همگي در رساندن منظور در زمان گفتگو بكار گرفته مي شوند.آیا به همین دلیل نیست که در هر گفتگوی مهندسی و تخصصی لاجرم به خواندن شعر و متل برای روشن شدن مفاهیم هستیم؟

  3- زبان شناسان مي گويند از زبانهای زنده و مرده، حدود 7000 زبان زنده یافته شده که هراز گاه يكي از اين زبان ها در خطر میرايي هستند. نیاز به بررسی زبان پارسی است تا بدانيم اين زبان هم در صف مرگ است يا مي تواند جاودان باشد؟

   4- اگر پیشینه و سرگذشت هزاران ساله تاخت و تاز از یورش نژادی تا یورش فرهنگی بر پارسي را بررسي كنيم، خواهيم ديد در فرگشت پارسي، از زبان آريايي كهن تا زبان هخامنشي و سپس ساساني و پارسي دري تا پينگليسي در فضاي مجازي، با يك زبان يك پارچه اي روبرو نيستيم. اين زبان در گذر زمان ریشه های استواري در عوامگرایی دوانده است و پيامدهاي فراگیر شدن عوامگرایی در آن به روشني يافت مي شود. در زمان كهن با يورش اقوام، سربازاني بر اين بوم و برزن تاخته اند كه عملا از عوام كشور خود بوده اند و ديوان سالاران و فرهيختگان كشور تازنده، در ميهن خود مانده و به حكومت خويش مي پرداختند. در هر بار شكست و فتح سرزمين ايران، نيز آنچه از بين مي رفت ديوانسالاران و انديشمندان و فرهيختگان ايران بودند و آنچه براي كشور گشايان نياز بود نيروي كار و سربازان بودند كه عوام مردم ايران بودند. شور بختانه اين روند هزاران سال تكرار داشته است. در زمانه پيش رو نيز اگر ديگر كشور گشايي نداريم، همان روند با هجوم فرهنگي در پيش است. واژه پردازان فرهيخته، يا در كوچ  از كشورند يا محكوم به نخبه كشي مي شوند. از سوي ديگر بجاي هجوم سربازان عوام، از ديگر فرهنگ ها، هجوم فرهنگ مصرف گرایی براي بازگشايي بازار از برخی كشورها را داريم كه همان هجوم فرهنگ عوام بيروني است. اين هجوم براي عوام گرايي، تنها در تبادل كالا منتهي نمي شود و گستره اي از تبادل براي منابع و سرمايه و… را نيز در بر دارد.

   5- فرهنگ راست گرایی در مردم ایران یک بنیاد گفتاری و رفتاری ایست. اگر راست گرايي اجتماعي را كه جداي از راست گرايي سياسي است بررسي كنيم، خواهيم ديد كه راست گرايي اجتماعي يك بنياد عمومي در همه ديدگاه هاي ايرانيان است. خواه درس خوانده باشند خواه بي سواد. خواه متجدد باشند خواه سنت گرا. بزرگترين شاخصه هاي راست گرايي اجتماعي مقاومت در برابر تغيير است. لذا مقاومت در برابر انديشه و گفتار متقابل نيز از جايگاه همين راست گرايي اجتماعي جان مي گيرد.

   6-  رفتار های بی سوادان سوار بر رفتار با سوادان. اگر رفتار يك آدم بي سواد را در برابر يك آدم با سواد برابر كنيم خواهيم ديد رفتارهای گفتاری و شنیداری بدون پژوهش و تحقيق در بي سوادان بيشتر بكار گرفته مي شوند. ولي فرهيختگان با سواد، گرايش به پژوهش و تحقيق دارند و خواندن و نوشتن و بررسی را بيشتر مي پسندند. جداي از اينكه مدارك آكادميك در چه سطحي باشد، رفتار از گونه نخست را رفتار بي سوادي و رفتار از گونه دوم را رفتار باسوادي مي ناميم. شايد يك آدم درس نخوانده اي هم باشد ولي مي تواند رفتار باسواد را در پيش گيرد. رفتار چيره در مردم امروز ايران سواي از مدارك آكادميك، نشان از رفتار بي سوادي است و بيشتر در پي گفتارها و شنيدارهاي بدون سند مي باشند.  

   7- گریز از رفتارهای مستند و گرایش به شاخ و برگ پردازی. براي فرار از محكوم شدن یا الزام به پاسخ دهی، گفتارها را مستند نمي كنيم، و از گزارش دهي بيزاريم. از ديگر ويژگي هاي امروزين در ايران، كه با فضاي مجازي سوار بر موج نيز مي باشد، همان استراتژي یوزف گوبلز، وزير اطلاع رساني هيتلر مي باشد. مردم دروغ بزرگ بدون مستند را بيشتر از راست مستندي مي پذيرند، كه كمتر اهميت دارد. (دروغ هرچه بزرگتر پذيرش آن بيشتر)

   8- ندانستن چارچوبه آگاهی رسانی، و نا توانی در جداسازی راست از دروغ. سواد رسانه اي نيز در بين گفتگوها جايي براي خودنمايي ندارد. كمتركسي در برابر گفته ها يا شنيده ها، در پي منابع ، زمان ، گوينده ، و كانال خبر رساني مي گردد.

فرض مسئله:

8 بندی که در بالا اشاره گردید، تکرار همان چیزی است که در سرآغاز گفتار ارتباط موثر، همه استادان نیز گفته اند. در اينجا بنا به فرض خواهيم پذیرفت که این بندهاي عمومي، رایج بوده و عمومیت دارد. لذا پیش فرض پذیرفته ایست، که با همین مشکلات می خواهیم به گفتگو بپردازیم بدون آنکه قصد توسعه فردي داشته باشيم. از آنجايي كه گفتگو همواره، در سازمان هايي كه نيروهايشان زماني براي آگاهي و توسعه فردي براي ارتباط موثر را دارند، به وقوع نمي پيوندد. يا گاها، دو سوي گفتمان در برخوردي بدون سيستماتيك و سازمان دهي نشده، به گفتگو مي پردازند، بنا بر اين، فرض را بر فراگيري نبود پيش آموزش و توسعه فردي و آگاهي از فنون مذاكره، مي گذاريم. اين فرض به واقعيت نيز بسيار نزديكتر مي باشد

شرط مسئله:

اگر نخواهیم پیش از فرآیند گفتگو، کارگاهی برای داشتن شایستگی در گفتگو داشته باشیم، یا زمان و امکان چنین روندی را، در پیش از فرآیند گفتگو نداشته باشیم، که در واقعیت نیز بيشتر با چنین شرایطی روبرو می باشیم، آنگاه چگونه می توانیم گفتگویی، کارا را برقرار کنیم؟. در اين نوشتار شرط را بر گفتگويي بدون آموش و توانايي حرفه اي براي متقاعد سازي، و طرفين را آري از هوش کلامی، بنا مي گذاريم.

  با بيان پيش زمينه اي كه درباره مشكل نوشته شد، و با در نظر گرفتن فرض مسئله و پذيرفتن شرط مسئله ، اینک به ارایه ي راهکاری می پردازم، که در آن، فرآیند گفتگو را در بستر تك دانشي رياضيات، كه همان بستر آفرينش الگوريتم بوده است، می برم و سپس در سطح پيوند دانشي، با دانش كنترل  فرآيندها، که یک دیدگاه سیستماتیک است، آن را بسط می دهم و به تجزیه و تحلیل می پردازم. هدف از این روند به دست آوردن یک الگوی ذهنی، برای گفتگو می باشد. 

مواد و روش ها:

 دانش کنترل فرآیندها: پيش از آشنايي با دانش كنترل فرآيندها و تعريف آن، نياز است بدانيم، با كدام ديدگاه، به اين دانش مي نگريم. در رشته هايي كه از دانش كنترل فرآيند بهره مي گيرند، مي توان رشته هايي مانند صنايع، مهندشي شيمي، برق و قدرت، الكترونيك، و غيره را نام برد. هريك از اين رشته ها برداشت و تعريف خود را از دانش كنترل فرآيندها دارند. ولي در تعريف مهندسي شيمي، با تركيب دانش هاي مهندسي كنترل و مهندسي شيمي، برداشت ويژه را از كنترل فرآيند به ما مي دهد، كه مطلوب نظر اين نويسنده مي باشد. چرا كه با اين ديدگاه، به اصولي سيستماتيك، دست مي يابيم، كه مي تواند فرآيندها را كنترل نمايد. هنگامي كه از ديدگاه سيستماتيك سخن به ميان مي آيد، منظور، برداشت از نظريه سيستم ها مي باشد. اگر شاخصه هاي يك سيستم را به 8 رده زير تقسيم كنيم خواهيم داشت:

1- مرز سيستم: كنترل فرآيندها با ديدگاه مهندسي شيمي، از پايه ي موازنه ي ماده و انرژي در فرآيند سود مي برد. در موازنه بدون داشتن باند و مرز، پيرامون يك پروسس، نمي توان آن را موازنه كرد.

2- ورود و خروج به سيستم: پس از شناسايي مرز سيستم مطابق فرمول كلي موازنه (ورودي+توليد+ تجمع = خروجي+مصرف+ضايعات) لازم است، هر گونه ورود و خروج از مرز سيستم، شناسايي و اندازه گيري شود.

3- انباشت و كاهش: بر پايه همان دانش موازنه، تجمع در سيستم و ضايعات در سيستم، كه همگي باعث انباشت ها و كاهش ها در سيستم مي شوند، نيز بايد شناسايي و اندازه گيري شوند.

4- توليد و مصرف: باز پيرو دانش موازنه، توليدات درون مرز سيستم و مصارف درون اين مرز بايد شناسايي و اندازه گيري شوند.

5- فرآيند درون سيستم: هر فعاليتي كه دليل موازنه هاي سيستم است و باعث توليد يا مصرف و انباشت يا كاسته شدن مي شود و يا ورودي ها را به خروجي از سيستم تبديل مي كند را، فرآيند درون مرز سيستم مي گويند.

6- كنترل در سيستم: هر عامل زنده و غير زنده اي، كه بر روي فرآيندهاي يك سيستم موثر بوده، به گونه اي كه اين اثرگذاري بر فرآيند، بتواند موازنه درون سيستم را تغيير دهد (چه اين تغيير مثبت باشد يا منفي)، كنترل هاي يك سيستم مي باشند. نياز به يادآوري مي باشد، كه اينجا عوامل موثر بر فرآيند يك سيستم، شناسايي مي گردند و منظور كنترل كردن فرآيند به هدف مقصود نمي باشد.

7- پايداري و ناپايداري: اگر 6 شاخصه نامبرده در بالا، درون يك سيستم، با گذر زمان ثابت باشند و يا تغيير آنها، آن اندازه زمانبر باشد، كه بتوان از اين تغيير گذشت با يك سيستم پايدار روبرو مي باشيم و در غير اينصورت سيستم ناپايدار مي باشد.

اكنون مي توانيم ببينيم، آيا فرآيند گفتگو، مي تواند سيستماتيك باشد؟ آيا دانش كنترل فرآيندها را مي توانيم بر سر آن سوار كنيم يا نه؟ لذا اين بار، يك بار ديگر وجود شاخصه هاي سيستم را، در يك گفتگو مي سنجيم:

  • در اينجا نكته اي، نياز به يادآوري است : شاخص هاي يك سيستم، داراي توالي مي باشند و تا آنها را يك به يك و پله به پله پيش نرويم، نمي توان گام بعدي را برداشت.

1- مرز سيستم گفتگو: در هر گفتگويي مي توان، مرزي را براي گفتگو مشخص كرد، كه از آن مرزگفتگو فراتر نرود. حتي در بحث آزاد، نيز معمولا خط قرمزهايي را براي گفتگو مشخص مي كنند. از آنجايي كه سيستم ها مي توانند داراي مرز باز و يا بسته باشند، گفتگو را نيز مي توان در مرزهاي جغرافيايي (محدوده ي مكاني، كه بايد در آن، يا درباره آن، گفتگو كرد)، زماني ( زمان آغاز و پايان، و يا دوره هاي زماني گفتگو)، موضوعي (موضوعاتي كه بايد، به آنها پرداخته شوند) و…. به صورت باز و يا بسته ارايه داد. بنا بر اين مي توان براي هر گفتگويي مرزي را شناسايي يا تعیين نماييم. اين مرزها، قراردادي مي باشند.

2- ورود و خروجي در يك گفتگو: هر گونه مطلب، دانش، دانسته، پيام و…، كه از بيرون از مرز سيستم گفتگو، به عنوان داده هاي اوليه بيان مي گردد، ورودي يك گفتگو مي باشد. براي نمونه خود گفتگو كنندگان، نيز در هر زمان و از هر مكاني و از هر رشته اي مي توانند، ورودي هاي يك گفتگو باشند. اطلاعات، كتاب، منابع، يا هرگونه ابزاري و تجهيزي براي گفتگو، مي تواند، ورودي يك سيستم گفتگو باشد. تنها به شرط آن كه از بيرون از مرز آورده شده باشد. و به همچنين آنچه از مرز سيستم مانند نتيجه، خبر، پيام، اطلاعات و…. به بيرون از مرز گفتگو درز مي يابد، خروجي هاي گفتگو هستند.

3- انباشت و كاهش در گفتگو: در بسیاري از گفتگوها، گفتارهايي، همچنان بدون نتيجه باقي مي ماند، كه انباشت در فرآيند گفتگو مي شود. در هربار يا هر دوره ي گفتگو، اين گفتارهاي انباشته شده، هم چنان بخشي از فرآيند گفتگو مي باشند. در برخي از گفتگوها، نيز، با ناگفته ها، يا فراموش شده هايي، روبرو مي شويم، كه در پايا گفتگو، جايي در نتيجه گيري ندارند. ولي همواره كمبود آنها در گفتگوها احساس مي گردد.

4- توليد و مصرف در فرآيند گفتگو: درون مرزهاي هر گفتگويي مي تواند محتوا، دانسته، يا گفتاري نو، زاييده و توليد گردد. به گونه اي كه اين گفتار، تا پيش از آن مطرح نبوده است. همچنين درون مرزهاي يك گفتگو، گفتاري هست، كه نسخه اش، پيچيده و تومارش بسته مي شود. به گونه اي كه ديگر، نياز به گفتگو در آن باره نمي شود، و در نتيجه ي گفتگو نيز، اثري از آن نيست. برخي از ورودي ها مانند داده ها و اطلاعات، نيز، در نتيجه ي خروجي، جايگاهي ندارند. اينها هم مصارف سيستم هستند.

5- فرآيند دورن سيستم گفتگو: اگر دادهايي از هر جنس را، كه در يك گفتگو به آنها استدلال مي شود، ورودي يك سيستم بدانيم و نتيجه گفتگو را خروجي آن بناميم، آنگاه بايد ديد چه فرآيندي، در گفتگو بكار گرفته شده است كه از آن داده ها اين نتايج به دست آمد؟همچنين اگر گفته اي فراموش گردد و عنوان نشود، چه فرآيندي باعث حذف آن گفتار شده است؟ و اگر گفتاري همچنان بدون نتيجه انباشت مي گردد، چه فرآيندي باعث انباشت اين گفتار شده است؟ همچنين بايد دانست ، توليد محتواي گفتاري، و يا مصرف دانسته ها، درون مرزهاي يك گفتگو، از چه فرآيندي پيروي مي كنند؟  

6- كنترل در سيستم گفتگو: رئيس يا دبير، دستورالعمل هاي گفتاري، خطوط قرمز، ابزار و تجهيزات بكار گرفته شده، موقعيت هاي زماني و مكاني، فرهنگ و زبان و ادبيات، سياق گفتاري، خلق و خوي گفتگو كنندگان …..، و هر آنچيزي كه بتواند بر فرآيند يك گفتگو موثر گردد، چه اين اثر بر نتيجه و خروجي گفتگو، تاثيري مثبت گذاشته باشد يا منفي، مي توان آن را عامل كنترل گفتگو ناميد.

7- پايداري و ناپايداري در سيستم گفتگو: هريك از 6 شاخصه بالا، اگر در طول زمان گفتگو مرتبا دچار تغيير و تحول گردند، ما يك گفتگوي ناپايدار داريم. براي روشن شدن، چند نمونه براي هريك از شاخص ها مي آورم:

    اگر نتوانيم در مرزهاي از پيش قراردادي، گفتگو را پيش ببريم و به اصطلاح صغري و كبري كنيم و از هر دري سخني به ميان آوريم، دچار ناپايداري در مرز گفتگو هستيم. اگر نتوانيم داده هاي مشخصي را، براي ورود به گفتگوشناسايي كنيم، و به هر گونه داده اي چنگ مي زنيم، يا كساني را كه در گفتگو نياز داريم، مكررا در رفت و آمد هستند و عوض مي شوند، يا نتايج گفتگو متناوبا تغيير مي كنند، باز دچار ناپايداري در ورود و خروجي هستيم. اگر در آغاز گفتگو مشكلات لاينحلي از گذشته بوده است، كه اينك به شكل ديگري باز مطرح مي شوند و در پايا گفتگو همچنان لاينحل مي مانند و يا چيزهايي هستند، كه هرگز زماني براي گفتگو در باره ي آنها نداريم، دچار ناپايداري در انباشت و كاست هستيم. اگر در حين گفتگو، مرتبا مشكلات ديگري سرباز مي كنندكه هسته ي گفتگو را عوض مي كنند، يا با وجود همه دلايل و برهان ها، نياز به دليل و برهان هايي داريم كه باز پاسخ گو نيستند، دچار ناپايداري در توليد و مصرف گفتمان هستيم. اگر نمي توانيم، با همه ي داده هايي كه به درون يك گفتگو وارد مي كنيم، نتيجه خوب و مطلوبي به دست آوريم، دچار ناپايداري در فرآيند گفتگو هستيم. اگر گفتگوي ما به دعوا و تشنج و تنش پايان مي يابد، دچار ناپايداري در كنترلرها هستيم. (باز يادآوري مي گردد، در اين شاخص، منظور عوامل تاثير گذار بر فرايند گفتگو است. نه كنترل گفتگوبرای هدف، و براي روشن شدن، در اين نمونه مي توان به روحيات و خلق و خوي گفتگو كنندگان اشاره كرد).

با توجه به آنچه در بالا آورده شد، اگر یک گفتگو را که مابین دو نفر، یا بیشتر در جریان است، به یک فرآیندی شبیه سازی کنیم که داده و دانسته هایی را برای گفتگو و تبادل اطلاعات پردازش می کند و به بروندادی پرداخته شده، که همان نتایج گفتگو هستند، تبدیل می کند، آنگاه می توانیم این گفتگو را، در چارچوب یک سیستم برده و کنترل نماییم. بهره گیری از دانش کنترل فرآیندها، در یک سيستم، كه فرآیند گفتگو در آن جاري است، ویژگی های زیر را، در اختیار ما می گذارد:

  1. حل مشکل با دانش کنترل فرآیندها، دیدگاهی ایست دانش محور، که در رده پیوند دانشی ها، دسته بندی شده است. در این سطح از دیدگاه دانش مدار، می توانیم دانش هاي گوناگوني را به یک دیگر پیوند زده، و نتیجه را به دست آورد. بنابراین بدون نگرانی از تفاوت دیدگاه های حاصل از دانش های گوناگون، بهتر می توان به نتیجه گیری دست پیدا کرد.
  2. دانش كنترل فرآيند ها با بهره گيري از دانش توابع ریاضی، مي تواند گفتگو را كه يك فرآيند كيفي است با كمك شاخصه هاي كمي، مورد سنجش قرار دهد. از آنجايي كه ذات دانش كنترل فرآيندها، پيوند فرآيندهاي جمع دانشي از رشته هايي گوناگون با رياضيات محض مي باشد، مي تواند با در نظر گرفتن همه ي عوامل تاثيرگذار در يك فرآيند، آن را به تابعي رياضي تبديل كند. و چنانچه اين تابع به دليل تعدد متغيرهاي تاثير گذار، به تابعي پيچيده، يا لاينحل بدل شود، آن را به خلسه رياضي برده و از روش هايي، مانند لاپلاس يا نيومريكال حل مي كند و پاسخ آن را از خلسه رياضيات بيرون مي آورد.
  3. هر جزئی از يك سيستم، براي رسيدن به هدف کل سیستم، با هم ارتباط پيدا مي كنند. كنترل فرايندها، ست پوينت ( Set Point) يا هدفي را كه يك فرآيند مي خواهد به آن دست يابد را نشانه مي گيرد و متغيرهاي تاثيرگذار بر فرآيند را، به ميزان رسيدن به اين هدف، كنترل مي كند. تا فرآيند را بر مبناي يك هسته ي هدف كنترل كند. در فرآيند گفتگو نيز دور نشدن از هسته ي گفتگو، نياز به تنظيم چنين ست پوينت هايي دارد. به عبارتي كنترل فرآيند، به کار بردن سرپرستی متغيرها، براي تنظيم هسته ( Set Point) ها و توابع پیچیده ي رفتاری به زبان ریاضی است.
  4. همچنين كنترل فرآيند، دامنه اي را از رفتار فرآيند مي پذيرد، كه در فاصله ي بالا و پاييني تعريف شده از ست پوينت قراردارد. در حقيقت مي تواند، بازه و مرز گفتگو را كنترل نمايد. با تعيين دامنه ي گفتگو، متغيرهاي ورودي و خروجي نيز، تعريف شده و شناخته مي شوند.
  5. كنترل فرآيند چگونگي روند يك گفتگو را، با كمك گرفتن بازخوردها و پس خوردها، كنترل مي كند. اين گونه پردازش، كمك مي كند تا نتايج به دست آمده، از داده هاي ورودي، با كيفيت مورد قبول پذيرفته شوند.

روش کنترل فرایندها یک روش انتزاعی و تجریدی است. اين بدان معنا است، كه اين روش را براي هرگونه گفتگويي، بدون نگراني از آنكه محتوي گفتگو، بر روش كنترل تاثير گذار باشد، مي توان بكار گرفت.

تعاریف:

هسته يا (Set Point): مركزيت یا موضوع اصلی يك گفتگو را كه در باره آن، فرآيند گفتگو انجام مي گردد، هسته گفتگو مي ناميم. اگر اين فرآيند را بخواهيم با تابع رياضيات در نمودار نشان دهيم، همانند شكل 1 ، هسته ي گفتگو، با خط نارنجي نمايش داده شده است.هسته در اين شكل، در طول زمان گفتگو، در 4 مرحله سنجيده شده است. هسته در همه ي مراحل روي عدد 50 كه هسته يا (Set Point) فرضي ما است، ثابت مي باشد.

دامنه: حد فاصل بين خط بالايي (خط خاكستري) و خط پاييني (خط آبي ) را، دامنه ي گفتگو مي ناميم، كه مجاز به رعايت اين دامنه بوده ايم. در شكل 1، دامنه بالايي 100 و دامنه پاييني 20 مي باشد. عرض دامنه ي گفتگو قراردادي است. و مي توان از همان نخست در باره آن به توافق رسيد. يا اگر مرز نانوشته اي است كه مرسوم است، آن را شناسايي كرد. هيچ گونه محدوديتي براي عرض دامنه، وجود ندارد. ولي پس از توافق و يا شناسايي آن، ملزم به رعايت آن هستيم. دامنه ي بالایی را، بخشی از گفتار می شناسیم که در تایید هسته گفتگو و یا موضوع است و دامنه ي پایین را، به بخشی از گفتگو اطلاق می کنیم که در مخالفت با موضوع یا هسته گفتگو می باشد.

زمان گفتگو: از آغاز ورودي ها به مرز گفتگو، تا ارايه ي نتيجه را زمان گفتگو و مابقي را زمان تلف شده مي ناميم. زمان تواتر گفتگو عبارت است از، فاصله ي هر بار رسيدن به هسته گفتگو و دور شدن از آن، تا برخورد دوباره با هسته گفتگو.

شناسايي فرآيندها در گفتگو:

از آنجایی که گوناگونی رفتارهای گفتگو، بسیار متنوع و گسترده می باشد، بنابر این نمی توان، در این نوشتار به همه آنها پرداخت. لذا تعدادی از شاخص ترین و ساده ترین آنها را برگزیده، و برای آشنایی تعریف می کنیم.

یك گفتگوي استاندارد، نموداري همانند توابع سينوسي دارد. تابع سینوسی را به ریاضی با ( y=sin x ) نشان می دهند. گوينده، حدود بالا و پايين را مي شناسد. هسته ي گفتگو را مي داند، و همواره پيرامون هسته، گفتگو مي كند. اگر خط قرمزی در مسیر گفتگو نباشد، گوینده زمان تواترهاي بالا و پایین رفتن را، يكسان و منظم تنظیم می کند. در اين نمودار، دامنه بالايي را 1+ در نظر گرفته، و دامنه پايين 1- مي باشد. دامنه بالایی دامنه ای از گفتار است، که در تایید هسته ي گفتار است. و دامنه پایینی بخشی از گفتار است که مخالف با هسته ي گفتگو می باشد. گفتار سينوسي كنترل شده بين اين دو دامنه، با تواتري يكسان است. چنين گوينده اي توانایی دارد، اگر محدوديتي نباشد تا جايي كه زمان دارد، با همين رفتار گفتاري، به سخن خود ادامه دهد. گوینده در زمان صفر یا زمان آغاز سخن، داده ای، یا ورودی ندارد، و پس از آغاز، به گونه یک سان، نکات موافق و مخالف یا نقاط ضعف و قوت را، با رعایت انصاف پیرامون هسته ي گفتگو بیان می دارد.

 یک گفتگو با نمودار تابع کسینوسی را، به ریاضی با (y=cosin x) نشان می دهند. گوینده ای، با رفتار تابع کسینوسی نیز، همانند تابع سینوسی اصول مذاکره را بلد است. ولی تفاوت در اینجا است که او در نقطه ي صفر داده هایی، از پیش تعیین شده را به عنوان ورودی باخود دارد. و در تایید هسته ي گفتار، سخن را آغاز می کند. ولی در طول گفتگو، شرط انصاف را در دامنه رعایت می کند. به  این گفتگو کننده نیز، اگر زمان بدهید و خط قرمزی هم وجود نداشته باشد، بدون وقفه مي تواند گفتگو را ادامه دهد. تفاوت دیگر این گفتگو کننده با گفتگو کننده ي سینوسی، در نیم پرده پسی فاز است. یعنی در زمانی که سینوسی در نقطه ي صفر، روی ست پوینت است، کسینوسی در اوج دامنه ي بالا و در توافق هسته سخن می گوید و در جایی که سینوسی در اوج توافق هسته سخن می راند، کسینوسی بر روی هسته تمرکز دارد. در باره دامنه پایین نیز همین پسی فاز بین سینوسی و کسینوسی دیده می شود.

اگر کسی با رفتار سینوسی، به دلیلی نکات مثبت و منفی، هسته ي گفتار را، بزرگنمایی کند، آن را با تابع ( y=nsinx ) نشان می دهیم. که n نشان دهنده ي ضریب بزرگنمایی نکات مثبت و منفی است. اگر گوینده، شرط انصاف را در بزرگنمایی نکات مثبت یا منفی، رعایت نکند، تابع آن را به صورت ( y=sinx ±n  ) نشان می دهند. که در آن +n ، پیش فرض بزرگنمایی نکات مثبت و -n ، پیش فرض بزرگنمایی نکات منفی می باشد. برای نمونه، اگر ضریب بزرگنمایی را برای گوینده ای 2+ در نظر بگیریم آنگاه تفاوت کسی که دوطرفه و با انصاف نکات مثبت و منفی را، برای هسته ي گفتگو 2 برابر بزرگ نمایی می کند، با کسی که یک طرفه نکات مثبت را 2 برابر بزرگنمایی می کند را در شکل های 4 و 5 می توان دید. باز همین قوانین در باره ي رفتار کسینوسی نیز صادق می باشد. و می توان، توابع آن را تجزیه و تحلیل نمود. همان گونه که در شکل 4 دیده می شود، کسی که با رفتار y=2sinx گفتار می نماید بیشتر، به دنبال بزگ نشان دادن مشکل پیرامون هسته ي گفتگو می باشد و تنها دامنه ي گفتار را گسترش می دهد. تا هسته ي گفتگو را، پر اهمیت نشان دهد. ولی کسی که مطابق شکل 5 با رفتار y=sinx +2  تنها نکات مثبت هسته ي گفتار را، بدون رعایت انصاف، 2 برابر نشان می دهد، می تواند کل گفتگو را از مدار تعادل، خارج کرده، بگونه ای که دیگر نکات منفی نیز، در دامنه نکات ضعیف مثبت قرار گیرند. به برداشتی دیگر چنین رفتاری کل گفتگو را به سمت مثبت هسته گفتگو شیفت می دهد. و بالاتر از هسته گفتگو قرار می گیرد. یا به عبارتی دیگر، گفتگو در الویت قرار می گيرد. درست چنین رفتاری را می توان، برای گفتگو کننده ای، با پیش فرض های منفی پیدا کرد. گفتگو کننده، در اینجا دامنه گفتگو را با بزرگنمایی نکات منفی نشان مي دهد (تابعي مانند y=sinx -2). او می تواند، تابع را به سوی زیر صفر شیفت دهد. یا به عبارتی هسته ي گفتگو را، از الویت خارج نماید. یادآوری می گردد، اندازه ي شیفت شدن گفتگو، به اندازه ي عدد پیش فرض شده بستگی دارد. برای به دست آوردن عدد پیش فرض و یا ضریب بزرگ نمایی، می توان از روش های ارزیابی که داده های کیفی را به داده های کمی تبدیل می کند، استفاده نمود. یک نمونه از این روش ها، استفاده از پرسش نامه ها است، که در این باره، کمک بسیاری می کنند. در پرسش نامه از شنوندگان، پاسخ به پرسش بسته ای درخواست می گردد. که آیا به نظر شما، ضریب بزرگنمایی گوینده به چه میزان بوده است؟ بسته بودن پرسش، به دلیل جلوگیری از تفرق آمار می باشد. پاسخ ها را می توان، با روش هایی مانند، نرمالیزیشن یا معدل گیری به یک عدد کمی بدل نمود.

   از دیگر شرایطی که در یک گفتگو مشاهده می شود، وجود برخی خط قرمزها است، که نباید در باره ي آنها گفتگو کرد. اگر گفتگو کننده را، بسیار متخصص و آگاه به هسته ي گفتگو تصور کنیم، هرچند هم که در آغاز، بسیار نزدیک به هسته ي گفتگو سخن را آغاز نماید، در زمانی که گفتگو کننده به خط قرمز نزدیک می گردد، چاره ای، بجز انحراف از گفتگونیست. در این تابع رفتاری را، می توان با چیزی شبیه به تابع ریاضی y=tan x نشان داد. شما چه بخواهید و چه نخواهید، در این گفتار با خط قرمز روبرو خواهید شد، چون در زمانی خط قرمز در دامنه گفتار قرار خواهد گرفت . در تابع y=tan x به خط قرمز خط حد گفته می شود. در این تابع گوینده، گفتار را می شناسد و آغاز سخن درست، هسته ي گفتار را نشانه رفته است. ولی در زمانی که به خط قرمز می رسد، گوینده ناچار به گزافه گویی در همراهی با خط قرمز می باشد و ادامه ي گفتار، تنها دور شدن از هسته ي گفتار است. درست همانند اینکه در زمان خط قرمز، زمان برای گوینده متوقف شده است. شور بختانه، تجربه نشان داده است، در برابر این گویندگان، که بیشتر از جنس متخصصین هستند، خط قرمزها نزدیکتر می باشند و در میانه سخن با آن روبرو می گردند. در مقابل این رفتار، گفتاری را داریم، که می توان آن را به تابع ریاضی y=cotan x شبیه سازی نمود. در این نمونه گفتار، گوینده هیچگونه آشنایی با هسته ي گفتار ندارد. و در آغاز سخن، از گفتاری بسیار نامربوط و پرت ( شاید از تجمع گفتارهاي پیشین)، آغاز سخن می کند. ولی در زمانی از گفتگو به هسته گفتار نزدیک می گردد، این گوینده چون با هسته ي گفتار، آشنایی ندارد، يا در تخصص او نيست، در ادامه اگر زمان بیشتری داشته باشد، باز از هسته گفتگو گذر کرده و آن اندازه دور می شود، تا گفتار خود را به خط قرمزی برساند، که دیگر لاجرم به همراهی با خط قرمز در جهت منفی از هسته گفتار گردد.  توابع تانژانتی و کتانژانتی چون از عهده نتیجه گیری در پایان گفتگو بر نمی آیند، دارای دوره ي تناوب بي سرانجام بوده، و بیشترین انباشت و کاست را با خود به همراه دارند. نکته دیگر اینکه هر دوره ي تناوب، درست تکرار دوره پیشین است. تنها تفاوت در زمان آن است. یعنی همواره مشکل از زمانی به زمان دیگري سوق پیدا می کند. تفاوت در دوره های زمانی این دو تابع، در این است که گوینده ي تانژانتی در هر دوره، به دلیل تخصص خود، باز از هسته ي گفتگو سخن را آغاز می کند. ولی گوینده ي کتانژانتی، چون مشکل را از گفتاری، به گفتاری دیگر می برد، در هر دوره، باز از انباشت های دیگر گفتگوها، آغاز به سخن می راند.

   از ديگر رفتارهاي در گفتگو، تك مضرابي ها،  يا به قول خودمان مزه بندازها هستند.آن ها در بيشتر زمان گفتگو ساكت هستند، و لي ناگهان تك مضرابي در گفتگو به ميان مي آورند كه در دامنه گفتگو نيست و نظم گفتگو را به هم مي ريزند. توابع رفتاري آنها، همانند نمودار توابع تپشي، در رياضيات مي باشد. در (  شكل 8 ) ديده مي شود، كه چگونه در زمان t2 ، يك گفتار تپشي گفتگو را از مرز  دامنه بيرون برده است.  تابع رياضي تپشي همانند توابع شرطي مي باشد. كه در زماني گوينده اي كه بيشتر ساكت بوده است، يا رفتار استانداردي داشته است، كل گفتگو را از مدار بيرون مي برد. توابع تپشي را به زبان رياضي مي توان به شكل زير نوشت :

   كه در آن t2 زمان بروز تپش، a هسته ي گفتگو و b اندازه ي موج تپش مي باشد. اين موج مي تواند، در جهت منفي و يا مثبت از هسته ي گفتگو باشد. همچنين اندازه ي بزرگي اين موج، مي تواند زمان نابساماني در دامنه ي گفتگو را، طولاني تر نمايد. در اين فرمول مي توان دامنه هاي بالا و پايين را، بجاي عدد ثابت a و b بصورت يك تابعي در نظر گرفت، كه رفتار آن در حد دامنه  بالا و پايين باشند. ( در اين مثال، اگر گوينده ي تك مضراب در طول زمان گفتگو ساكت فرض شده باشد، آنگاه عد a برابر صفر خواهد بود )

   برخي از فرآيندها در گذر زمان، غير قابل كنترل مي شوند. درست همانند خودروهاي كهنه، كه با فرسودگي و اصطهلاك، دچار تزلزل شاسي مي شود. و در زماني از طي مسير،  يا با برخورد با دست اندازي، آنچنان به لرزش مي افتد كه بايد نگه داشته شود و خاموش شود. يا در اثر فرسودگي، آن اندازه، هزينه بر مي شوند كه ديگر مقرون به صرفه نمي باشند. در مهندسي شيمي نيز، گاهي به فرآيندهايي برمي خوريم كه آن را فرآيندي با سيستم كنترل ديوانه نام مي برند. چرا كه در زماني از فرآيند، رفتار سیستم از كنترل خارج مي گردد و ديگر قابل كنترل نيست. در گفتگو هم، گاه به تشنج ها و اختلافاتي بر مي خوريم كه ديگر گفتگو، غير قابل كنترل مي شود (شكل شماره 9). در چنين گفتگويي، هرچه به داده هاي ورودي يا بر حجم گفتگو، بيافزاييم سيستم بيشتر از كنترل خارج مي گردد. تابعي همانند  y=xsinx بخوبي چنين رفتاري را شبيه سازي مي كند. هرچند خود متغير، در دامنه سينوسي باقي مي ماند و حول یک دایره می چرخد ولي چون خودش ضريب تابع نيز هست با افزايش متغير، دامنه گفتگو را نيز افزايش مي دهد . شايد اثر پروانه اي، نمونه بسيار خوبي از چنين رفتاري باشد كه نشان مي دهد، چگونه از كنترل خارج شدن سيستم، وابستگي به شرايط اوليه دارد و يك اثر کوچك چگونه مي تواند پيامدهاي بزرگي را براي سيستم گفتگو به بار آورد. نظريه آشوب و معادلات حاصل از سري ها در رياضيات پيچيدگي اين رفتارها را بخوبي نشان مي دهند. البته اين توابع همواره هم واگرا نمي باشند كه نتيجه آن به تفرق بينجامد. مي توان با استراتژي تبديل تهديد به فرصت، اين تابع را به وارانه خود، يعني همگرا، مبدل نمود. نمونه ي آن، در گفتگو با بارش افكار مي باشد. گاهي روند گفتگو به گونه ي بارش افكاراست. يعني اساس گفتگو از همان آغاز( يا ورودي)، گفتارهايي از جنس تپشي ها مي باشند، كه در درازای زمان گفتگو، نظمي را از خود نشان مي دهند. در اينجا جمع تپش ها، خود فرآيندها مي باشد. و بايد بتواند ورودي هاي آشوب ناك را، به خروجي هاي نتيجه بخشي تبديل كند. توابع رياضي اين چنين رفتاري، به مدل رياضي نظريه آشوب نزديك مي باشند و بيشتر در پردازش سري هاي رياضي مي گنجد. انديشه ي آشوب در دانش هاي گوناگونی مانند هواشناسی، انسان‌شناسی، جامعه‌شناسی، علوم محیطی، علوم رایانه، مهندسی، اقتصاد، بوم‌شناسی، مدیریت بحران، فلسفه و….  کاربرد دارد. نظریه ي آشوب، پایه ي رشته‌های علمی، چون سامانه‌های پویای پیچیده، نظریه مرز آشوب و فرایندهای خودسامانی است.

   تا اينجا با انگشت شماري از فرآيندهاي گفتگو آشنا شديم . از آنجايي كه آدميان بسيار گوناگون بوده، و رفتار ها نمي توانند در همه ابعاد و جنبه ها، همانند باشند، مي توان گفت: اجتماع، جمعي از استثناء ها است.  ولي برخي از رفتارها شاخص تر مي باشند. از سويي ديگر گفتگو، يك سويه نيست و از دو سويه تا چندين سويه، مي تواند گسترش يابد. يعني در گفتگو ما با چند يا چندين رفتار در برخود با يكديگر روبرو مي باشيم. براي ساده شدن اين نوشتار، از گفتگوي بين دو رفتار آغاز مي كنيم، نه بيشتر. باز براي ساده شدن، برخورد بين دو رفتار سينوسي و كسينوسي را بررسي مي كنيم. دو گفتگو کننده با دو تابع رفتاری در گفتگو، در واقع در حال وارد کردن نیرو بر یکدیگر می باشند. نتیجه گفتگو برآیندی از این دو نیرو است.

   مثال 1: تصور كنيد، تابع رفتاري نخست   y1=sinx ، با تابع رفتاري y2=cosinx ، در گفتگو مي باشند. نتيجه ي گفتگو، برابر جمع اين دو تابع مي تواند باشد. بنابر اين : Y=y1+y2   =4 Y= cosinx+ sinx    تاثير خروجي چنين گفتگويي، برآيندي از تاثير رفتارهاي گفتاري بر يك ديگر مي باشد. اين برآيند را مي توان در شكل شماره  10 بررسي نمود . در اين گفتگو، هر چند دو سوي گفتگو با يكديگر پسي فاز دارند، ولي مي توانند، يك ديگر را مجاب و همراه كنند . خروجي چنين گفتگويي نيز هرگز از دامنه بالا و پايين فراتر نخواهد رفت و تا حدودي تعديل شده اين دو رفتار خواهد بود.

   مثال 2: تصور كنيد دو سوي گفتگو هردو يك رفتار مشابه، مانند سينوسي دارند. و بر حسب اتفاق هم فاز هم هستند. در واقعيت مي توان گفت، دو هم نظر و هم انديش با يگديگر به گفتگو نشسته اند. بنا بر اين فرض، تابع رفتاري نخست   y1=sinx ، با تابع رفتاري y2=sinx’ ، در گفتگو مي باشند.  پس، نتيجه و برآيند گفتگو، مي تواند برابر جمع اين دو تابع باشد. بنابر اين : Y=y1+y2   =4   Y= sinx’+ sinx    از آنجايي كه تاثير خروجي چنين گفتگويي، برآيندي از تاثير رفتارهاي گفتاري، بر يك ديگر مي باشد، اين برآيند را مي توان در شكل شماره  11 بررسي نمود . در اين گفتگو، هر  دو سوي گفتگو بدون پسي فاز يك ديگر را تاييد و نمودار آنها بر هم منطبق است. لذا پاسخ خروجي را رزونانس يا برانگيخته تر از دامنه هاي خودشان مي كنند. خروجي چنين گفتگويي چه در مثبت و چه در منفي از دامنه هاي بالا و پايين گفتار نيز، مي تواند فراتر رفته، و دامنه نتيجه از دامنه حقيقت خود گفتگو كنندگان هم فراتر مي گردد.

   مثال 3 : تصور كنيد دو نفر با رفتار سينوسي در گفتگو مي باشند. ولي تفاوت اين دو در اين است كه 180 درجه اختلاف فاز دارند. يعني تابع يكي y1=sinx است و ديگري y2=sin(x+ π)   مي باشد. بنابر اين خواهيم داشت : Y=y1+y2   =4   Y= sin(x+ π )+ sinx    برآيندي كه  حاصل از تاثير رفتارهاي اين دو تابع گفتاري بر يك ديگر مي باشد، را مي توان در شكل شماره  12 بررسي نمود . در اين گفتگو هر  دو سوي گفتگو درست در فازهاي مقابل يكديگر هستند، و زماني كه يكي به پايين مي رود ديگري رو به بالا است و برعكس. لذا فازهاي يك ديگر را خنثي و تعديل مي كنند. آنها تنها بر روي خود هسته ي گفتگو، توافق دارند. و نمودار آنها در آنجا با يكديگر تلاقي مي كند. ولي در دامنه هاي گفتگو، مخالف يكديگر مي انديشند. در نتيجه چنين گفتگويي ايده آل ترين نوع گفتگو مي باشد. دو نظريه پرداز در مقابل يك ديگر، كه هر دو نيز به اصول و فنون گفتگو آشنا هستند، مي توانند خروجي يكنواختي درست تنظيم شده بر روي هسته ي گفتگو داشته باشند.

استنتاج:

   تا اينجا با آوردن نمونه ها و مثالهایی از ساده ترين معادلات و گفتگو كنندگاني كه شايد اصول را نيز بدانند، تلاش در رساندن مفهوم داشتيم. ولي در واقعيت، گفتگو بسيار پيچيده تر از نمونه هاي آورده شده در بالا مي باشد.اگر فرض مسئله و شرط مسئله را غالب بر گفتگو ها بدانیم، آنگاه با رفتارهای پیچیده و معادلات پر متغیری روبرو خواهیم بود. اگر شما با گروهي گفتگو كننده، با رفتارهايي متفاوت، روبرو باشيد نياز است تا يك به يك گفتگو كنندگان را شناسايي و رفتارهاي هركدام را پيشبيني و تجزيه و تحليل نماييد. براي پيش بيني رفتار آشنايان و كساني كه سابقه ي گفتگويشان را مي شناسيم شايد كار آساني باشد. به ويژه اگر روي چنين روشي تمرين و ممارست نيز انجام داده باشيم. در برخورد با گروهي كه نمي شناسيم، و يا براي نخستين بار به گفتگو با آنان مي نشينيم آنگاه نياز به تخصص روانشناسي و ديگر علوم ارتباطات نيز پيدا مي كنيم. روشی که بکار گرفته شد، یک مدل ذهنی است که تصویری ساده از پیچیدگی های گفتگو را می سازد. از این مدل ذهنی، يك نقشه ي ذهني به کمک نمودار توابع، براي نظم دادن انديشه، در كنترل گفتگو به دست می آید. چرا كه ذهن، همانند یک فیلتر ساخته شده از تجارب و آموزه هاست. آنچه را گوش ما می شنود خرد با این فیلتر كه در اندیشه ي ما نقش بسته است، تفسیر یا قضاوت می کند. مدل را اگر درست انتخاب کنیم و درست بکار ببندیم نقشه ي ذهن بدست آمده از مدل، راهنماي بهتری برای انتخاب استراتژي در ميانه يك گفتگو مي باشد. نقشه ذهن يك الگو براي راهنمايي در حل مسئله و راهكار يابي در تعارضات مي باشد. اينكه چرا تا اين اندازه رفتارهاي گفتگو، به توابع مثلثاتي همانند هستند، نيز شايد به دليل الگوي محدود ذهني مي باشد. دانسته ها، در يك دايره بسته به دور یک هسته ي مركزي از اندوخته ها در حركت دوراني اوديسه وار مي باشد. و هرچه هوش کلامی یا گفتاري، بالاتر مي رود، شعاع اين دايره بزرگتر مي گردد، تا واژگان بيشتري را در خود جاي دهد. و دانش بیشتری را پیرامون هسته ي گفتگو در گفتار بگنجاند. لذا يك روش ميانبر در گفتگو هنگام استفاده از اين الگو براي نقشه ذهني، يافتن همان مركز يا هسته ذهني است كه گفتارها پيرامون آن در نوسان و آونگ مي باشند.

  از دیگر استفاده هایی که از این روش می شود برداشت کرد، کمک به تجزیه و تحلیل نتایج یک گفتگو، پس از پایان و ارایه نتایج است. که بیشتر بکار مفسرین می آید. مفسران با دانستن مرزهای گفتگو و دوری و نزدیکی این مرزها به هسته گفتگو، و با شناختی که از گونه رفتاری هریک از ارایه کنندگان و سخنوران دارند، می توانند دوری و نزدیکی نتایج گفتگو را از حقایق هسته ي گفتگو تفسیر کنند. با این شرط که فرآیندها و کنترلرهای حاکم بر گفتگو را نیز شناسایی کنند.

 دیگر دست آوردهای روش پیشنهاد شده، کشف گفتگو در پشت درهای بسته است. زمانی که در گفتگویی حضور نداریم، یا منعی برای حضور هست یا به اصطلاح، گفتگو در پشت درهای بسته می باشد، با چند پرسش روبرو هستیم:

– کسانی که در گفتگو بوده اند، چه کسانی بوده اند و رفتارهای گفتاری هریک از شرکت کنندگان چیست؟

– هسته ي گفتگو، چه بوده است و مرزهای گفتگو تا کجا می توانسته باشد؟

– فرآیندهای گفتگو چیستند و کنترل های این فرآیندها چیست؟

– داده های ورودی این گفتگو، چه بوده است و نتایج خروجی آن چه بوده است؟

همواره پالس یا بازخورد يا پیام ها و اخبارهايی مبهم، یا بریده شده، از چنیچن گفتگوهایی به بیرون درز پیدا می کند. اين داده هاي درز پيدا كرده، برخی از پرسش های بالا را پاسخ می دهند . در اینجا درست مانند یک معادله چند مجهولی نیاز به شبیه سازی معادله و حل آن برای یافتن مجهولات باقی مانده هستیم. روش ارایه شده که بر پایه تفکر سیستماتیک توان مدل سازی گفتگو با یک تابع را می دهد، می تواند تا حد نزدیکی مجهولات معادله را بدست بیاورد.

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *