ولی در یک مجموعه تنها تعریف یک تابع است که اعضایی را می شناساند هدفی در کار نیست و اعضا می توانند باهم ارتباطی داشته یا نداشته باشند. به تعریفی در مجموعه زاینده رود ما جمعی از اجزای زنده و غیر زنده را داریم که در حوضه آبریز زاینده رود جایگزین شده اند و هر عضو میزانی از مصارف آب را برای خود دارد. ولی اگرحوضه زاینده رود را در یک سیستم بنگریم آنگاه باید دست کم 7 شاخص سیستماتیک را برای آن شناسایی کنیم:
1- شاخص نخست:مرز سیستم
سیستم ها می توانند دارای مرز باز و یا بسته باشند ولی اگر بنا باشد مشکلی از سیستم را حل کنیم باید آن را به سیستم های کوچک بسته، بخش بندی کنیم .خوشبختانه حوضه آبریز زاینده رود یک حوضه بسته است و از دید سیستماتیک حل مشکل در آن آسان می باشد. در اینجا یادآور می شویم که مرز حوضه زاینده رود یک مرز طبیعت ساخت است که حدود 9/90 درصد حوضه آبریز در استان اصفهان، 3/2 درصد در استان یزد و 4/3 درصد در استان فارس و 4/3 درصد در استان چهارمحال و بختیاری واقع شده است. نیاز به یادآوری می باشد که مرزهای قراردادی و متغیراستانی ربطی به مرزهای طبیعی و ثابت طبیعی یک حوضه آبریز ندارد.
2- شاخص دوم : سیستماتیک ورود و خروج
یادآوری می نمایم که شاخص های یک سیستم دارای توالی می باشد و مجبور هستیم به ترتیب آنها را تعریف کنیم. به همین دلیل تا هنگامی که مرزهای سیستم حوضه آبریز زاینده رود را تعریف نکرده بودیم نمی توانستیم ورودی و خروجی هایی از مرز سیستم را شناسایی کنیم. هرآنچه انتقال آب از حوضه های دیگر از مرز سیستم به این حوضه انتقال داده ایم ورودی است و هرآنچه آب از این حوضه مرزها، گذرانده و به حوضه های دیگر انتقال داده ایم خروجی از سیستم می شوند.
3- شاخص سوم: انباشت و کاهش های سیستم
هرآنچه آب در پشت سدها، درون تالاب ها، لوله ها،شبکه های آبرسانی رودها و نهرها رطوبت خاک، ذخایر زیرزمینی و…. وجود دارد، انباشت در سیستم محسوب می گردد . به همین روند هر اندازه کاهش آب به نسبت میانگین درازمدت در این مخازن و دالان ها کاهش آب داشته باشیم کاست یا کمبود به حساب می شود.
4- شاخص چهارم: تولید و مصرف
پس از شناسایی مرزها و تعریف یا محاسبه کاهش و انباشت درون مرز سیستم، باید دید، خود سیستم در درون خود چه اندازه تولید و مصرف آب دارد. همه نزولات آسمانی به هر گونه از برف و باران تا شبنم بامدادی تولید یا آورد حوضه محسوب می گردد. فرآیندهای انسان ساختی که آب و پساب، حاصل آن فرآیند می باشد نیز تولید محسوب می گردد. همه تبخیرسطحی زمین مصرف می باشد. آبی که در متابولیسم گیاهان و کشاورزی مصرف می شود نیز به حساب مصرف گذاشته می شود. آبی که در صنعت در فرمولاسیون محصول وارد می شود یا در فرآیندهای تولیدی و خدماتی و یا تهویه مطبوع و…. تبخیر می شود نیز مصرف می باشد.
5- شاخص پنجم: فرآیندها
هر فعالیتی درون سیستم که ورودی ها را به خروجی ها تبدیل می کند و یا دلیل انباشت ها و کاهش ها می شود یا تولید و مصرفی در آن روی می دهد را فرآیند گویند. در حوضه آبریز برخی از فرآیندها طبیعی است مانند رویش گیاهان و جانوران و برخی فرآیندهای انسانی هستند مانند کشاوری، صنعت، شرب،آبخیز داری، سازه های آبی و….. همگی فرآیندهای سیستم می باشند. همه آنچه توسعه نامیده می شود از جمله فرآیندها است.
6- شاخص ششم: کنترلرها
همانگونه که گفتیم فرآیندها، ورودی به حوضه را تبدیل به خروجی ها می کنند ولی هرآن چیزی که این فرآیندها را کنترل کند می تواند خروجی متناسب با ورودی بسازد تا انباشت ها و تولید و مصرفی همسو با حوضه آبریز داشته باشیم. برخی از این کنترلرها طبیعی هستند مانند قوانین فیزیکوشیمیایی در بخش بی جان در حوضه و یا برنامه ژنتیک درون بخش زنده حوضه آبریز و برخی از این کنترلرها توسط آدمیان انجام می شود. مانند قوانین، آیین نامه ها، تخصیص ها ، بخش نامه ها، برنامه های توسعه و هرآنچه وزارت نیرو و مدیریت حوضه برنامه ریزی می کند و… .
7- شاخص هفتم: پایداری سیستم
پایداری سیستم را چنین تعریف می کنند که هرگاه 6 شاخص پیشین در گذر زمان دچار دگرگونی و نابسامانی شوند سیستم پایداری خود را از دست می دهد. یاد آوری می گردد از تغییراتی که بسیار کند و زمان بر است مانند تغییرات هزارساله برای ناپایداری تعریف نمی کنند. برای اینکه بدانیم آیا سیستم حوضه زاینده رود پایداراست یا نه، یک بار دیگر به بررسی 6 شاخص بالا در گذر زمان برای زاینده رود می پردازیم:
پایداری در مرز سیستم: در سالیان بسیار دور میرآب ها، رود و مادی هایش را بر پایه مرز حوضه آبریز به ریز حوضه های طبیعی بخش بندی می کردند و این مرز بندی تا دولت ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد پا برجا بود ولی از آن پس مرزهای استانی مدیریت هر تکه از حوضه را عهده دار شد. همچنین از دوره اصلاحات و پیش از زمان احمدی نژاد سیاست جابجایی مرزهای استانی نیز در پیش گرفته شده بود. بنابر این در مدیریت مرزهای حوضه ما دچار ناپایداری شدید هستیم.
پایداری در ورود و خروج: تا پیش از احداث تونل اول تنها ورودی و خروجی از سیستم، آب مجازی محصولات و خدماتی بود که از مرز حوضه جابجا می گردید و میزانش آن اندازه کم بود که می توان از آن گذشت. ولی پس از تونل اول تونل دوم و باز انتقال از چشمه لنگان و خدنگستان که ورودی به سیستم حوضه زاینده رود هستند و به دنبال آن انتقال به یزد و کاشان و نایین و … به کار افتادند. برداشت ها بیشتر با پمپاژ می باشند و دبی ثابتی دارند ولی وروری ها سر ریز سد هایی هستند که بسته به بارش و سطح آب پشت سد آنها دارای دبی متغییر می باشند. همچنین طرح هایی به نام آبخیزداری نیز میزان دبی از حوضه های مبدا انتقال را کاهش می دهند و بیلان ورودی به خروجی متغییر می باشند. بنابر این ورود و خروج از سیستم ما نیز دچار ناپایداری می باشد.
پایداری در انباشت و کاهش: اگر به داده های حجم تالاب گاوخونی در گذر زمان بنگریم شاهدی بزرگ از ناپایداری را خواهیم دید . این روند در جاری رودخانه هم خود را نشان می دهد در سطح آبخوان ها نیز دچار ناپایداری هستیم و حتی در مخرن سد نیز همین روند را خواهیم یافت . بنابراین با قوت می توانیم بنویسیم شاخص کاهش و انباشت، خود بزرگترین نشانه از شاخص ناپایداری حوضه است.
پایداری در فرآیندها: تغییر در فرآیندهای انسان ساخت عبارتند از توسعه و پیشرفت، توسعه شهری، توسعه صنعتی، توسعه کشاورزی و….. حتی تغییرالگوی مصرف نیز در هریک از فرآیند ها را داریم. در بخش طبیعی هم با بروز تغییر اقلیم و تغییر گونه ها و حتی تغییراتی در بخش بی جان مانند فرسایش می توانیم ردپای ناپایداری را بررسی کنیم.
پایداری در کنترلرها: اگر کنترلرهای طبیعی در سیستم را که شامل قوانین فیزیک و شیمیایی و برنامه ریزی ژنتیک است را ثابت در نظر بگیریم جبران این عدم تغییر در طول زمان را در بخش انسانی تلافی کرده ایم. کوهی از قوانین و آیین نامه های انجام شده و نشده از یک سو انبوهی از تخصیصات از سوی دیگر و پروژه های رنگ و وارنگ آبرسانی، لوله کشی و شبکه ها به همراه انواع پروژه های سازه ای و مدیریتی نشان از ناپایداری و عدم کنترل حوضه در بخش انسانی دارد.
اکنون شابلون سیستماتیک ما آماده است تا تئوری را پایه ریزی کند که بتوانیم با آن سطح مطالبه گری خود را بیابیم. ولی مطالبه گری باید بر پایه یک نیاز انجام گردد. پس پیش از شابلون زدن با چارچوب سیستماتیک، یک نیاز سنجی انجام خواهیم داد. در تعریف نیاز سنجی آمده است فاصله بین وضعیت موجود را با وضعیتی که الزام به بودنش هست را سنجش کنید . من این سنجش را از دید مدیریت منابع آب انجام خواهم داد نخست ببینیم مدیریت منابع آب ما، برای این ناپایداری در سیستم حوضه زاینده رود چه کرده است و گپ آنالیز آن با آنچه الزام بوده است که انجام دهد چیست؟
اینجا گفتگو از گپ آنالیر یا همان ارزیابی خودمان است . ارزیابی روش های گوناگونی دارد که به تجربه ارزیاب و شرایط فرآیندها نوع ارزیابی انتخاب می شود، من برای ارزیابی مدیریت منابع آب در سیستم حوضه زاینده رود از یک ماتریس دو بعدی استفاده می کنم.
جدول زیر ماتریس ارزیابی ما را نشان می دهد:
آينده نگار | آينده نگر | حال نگر | گذشته نگر | ديدگاه | راهكار |
خلاق | استعمارگر | مرمت گر | محافظه كار | رهبري | |
انقلابي | به سازي | مديريت باليني | مديريت بحران | سياست | |
كيفي | كمي | كيفي | كمي | پژوهش | |
توسعه كيفي | رشد | احيا | بقا | هدف | |
بنيادگرا | زياده خواه | واكنشي | حفظ ارزش گذشته | مديريت | |
كمال ساز | مناسب ساز | درمان ساز | قانع | گرايش | |
حلال | گشاينده | رافع | دافع | حل مشكل |
در این جدول 2 بعدی در ستون نخست راهکارهایی را که برای مدیریت مشکل ناپایداری میتوان برگزید را می یابیم و در ردیف نخست نیز دیدگاه مدیریت را در انجام هر یک از راهکارها بررسی می کنیم
پایین ترین سطح از مدیریت دیدگاه گذشته نگر می باشد. در این دیدگاه رهبری سیستم حوضه زاینده رود محافظه کاری را برمی گزید و منکر هرگونه ناپایداری در سیستم حوضه زاینده رود می شد. این نگرش تا اواخر دهه 80 حکم فرما بود و هرگونه خبر رسانی از چنین ناپایداری با برخورد شدید روبرو می گردید. اگر هم کمبودی به دلیل ناپایداری روی می داد با سیاست مدیریت بحران و گذرا برخورد می شد. پژوهش ها در حوضه با این نگرش کمی بود و همواره به دنبال بهبود یا افزایش در اعداد و آمار حوضه بودند. زیرا هدف این دیدگاه بقا است و حفظ ارزش های گذشته را مدیریت می کند. گرایش چنین دیدگاهی به وضعیت موجود قانع گرا است و برای مشکل ناپایداری به دنبال دفع و انکار است . عدم نشان دادن تصویرهایی از رود زاینده رود با کم آبی در صدا و سیما از شاخصه های این دیدگاه بود. مطالبه گران در این دیدگاه، همواره زمان گذشته پر آب حوضه را در نظر دارند و برگشت به آن شرایط را مطالبه می کنند. از همین روی حقابه داران و سهم آبه داران مرتبا اعداد حق آبه و سهم آبه خود را مطالبه می کنند و برای محیط زیست نیز سهم آبی برابر با زمان پایداری را مطالبه گر هستند.
در سطحی بالاتر دیدگاه حال نگر را داریم، در اینجا ناپایداری دیگر قابل انکار نیست و رهبری در سیستم حوضه زاینده رود دست به مرمت می زند. منظور از مرمت همان ماله کشی و روپوشانی مشکل است. سیاست مرمت گر سیاست بالینی است و از چند وجه می خواهد سیاست را بکار بندد تا با یک تیر چندیدن نشان را بزند. پژوهش های کیفی را در حوضه آبریز با هدف احیای حوضه انجام می دهد. و در برابر ناپایداری در حوضه مدیریتی واکنشی را در پیش می گیرد. هیچ برنامه کاربردی ندارد ولی گرایش درمان سازی را دارد. و برای حل مشکل ناپایداری در حوضه، به دنبال رفع مشکل است نه حل آن. این نگرش را در میان مدیران ادواری که با رای گیری دوره آنها پایان می یابد بسیار می توان یافت چون همه چیز را در دوره بعدی باید به کسی دیگر واگذار کند .
پروژه هایی مانند انتقال آب دریا از این دست دیدگاه ها می باشد. زیرا هزینه انتقال را صنعت می دهد سود انجام پروژه را هم که بیگانگان نمی برد. اثرات اجتماعی در مبدا برداشت آب نیز در حال حاضر خود را نشان نمی دهد. اثرات زیست محیطی این پروژه ها نیز آنچنان آشکار نیست که به این زودی پیدا شود. اثرات تورم حاصل از هزینه این آب گران تا زمانی که سوپسید روی انرژی هست سال ها زمان می خواهد تا پژوهش شود. کمبود انرژی برای انتقال نیز تا زمانی که هنوز خط تولید انرژی به زیر خط مصرف بیاید چندسالی زمان داریم. اگر قانونی هم برای عدم مصرف آب زاینده رود در ازای دریافت آب دریا باشد، کو تا بازوی اجرای قانون چنین قدرتی را در برابر صاحبان سرمایه پیدا کند. اگر هم اجرا شود حجم آن چنان کوچک است که در برابر بیلان منفی حوضه زاینده رود عددی به حساب نمی آید.مطالبه گران در این دیدگاه کندن موی از خرس را غنیمت دانسته و هر گونه جبران کمبود آب را مسکنی برای درد امروز می دانند.
در سطحی بالاتر آینده نگری را داریم. رهبری حوضه آبریز با چنین دیدگاهی به نبال استعمار منابع است زیرا می داند با گذر زمان مرمت ها پاک می شوند و مشکل دوباره آشکار می گردد. بنابراین سیاست بهسازی را در پیش می گیرد. ولی پژوهش های آن کمی است و همواره اعداد تخصیص ها سهم ها و مصارف را مرور می کند تا در آینده با کمبود روبرو نگردد. هدف رشد و توسعه است و با وضعیت ناپایدار حوضه چاره ای جز زیاده خواهی در پیش ندارد. پروژه های مسکن را در دیدگاه حال نگر می پذیرد ولی از آن گذر می کند و با سیاست های سازه های آبی مانند سد و تونل گرایش به مناسب سازی دارد. این دیدگاه برای مشکل ناپایداری به دنبال گشایش مشکل می باشد ولی هنوز از عهده حل آن برنمی آید. مدیران ثابت یا بلند پایه مانند وزارت نیرو سهام داران در حق آبه ای ها بیشتر چنین دیدگاهی دارند. همانگونه که ناپایداری در خود حوضه زاینده رود به دلیل انتقال به بیرون از حوضه پیامد چنین دیدگاهی بوده است این دیدگاه اجازه می دهد همین ناپایداری به منطقه دیگری گسترش یابد.
مطالبه گران در چنین دیدگاهی همواره به دنبال انتقال آب از حوضه ای نزدیک با حداقل هزینه توسط سازه های آبی هستند که آب بدون مصرف انرژی و با پای خود بیاید. اینکه مهم نیست در مبدا انتقال آب چه اثرات اجتماعی و زیست محیطی روی می دهد ویا مشکل از جایی به جایی دیگر و از زمانی به زمان دیگر و از موضوعی به موضوعی دیگر بدل شود، از بخش رهبری استعمارگونه این دیدگاه است. مطالبه گران با چنین دیدگاهی به دو دسته کنشگران بالا دست و کنشگران پایین دست، دسته بندی می شوند که کنشگران بالا دست، از نبود منابع آبی و زیاده خواهی کنشگران پایین دست مطالبه گری می کنند و کنشگران پایین دست، از وفور منابع و برداشت بیش از اندازه در بالادست مطالبه گری می کنند.
و اما آخرین و بالاترین دیدگاه برای مشکل ناپایداری در حوضه زاینده رود، آینده نگاری است. منظور از آینده نگاری داشتن برنامه ای منسجم است که بتواند اینکه در آینده چه روی خواهد داد را رقم بزند. رهبری حوضه در چنین دیدگاهی باید خلاقانه عمل کند. چنین دیدگاهی نیاز به سیاست های انقلابی دارد و دیگر باید پژوهش هایی کیفی با تجزیه و تحلیل انجام دهد زیرا هدف در این دیدگاه برخلاف دیدگاه آینده نگر توسعه ای کیفی است.مدیریت باید بتواند بنیادگرا باشد تا از زیربنا یک گرایش کمال گرا را برنامه ریزی کند. تنها داشتن یک برنامه همه جانبه و اصولی بر پایه مبانی برنامه ریزی محیط زیست است که می تواند حلال مشکل ناپایداری در این حوضه آبریز باشد. شور بختانه در این 20 ساله با همه مطالبه گری و قول و قرارها و همه وعده هایی که داده شده است هنوز برنامه ای که بتوان نام آن را برنامه نامید یا شاخصه های برنامه را در آن یافت، ارایه نشده است. طرح هایی مانند طرح 9ماده ای نیزکه در زاینده رود غرق شدند و اثری از آنها یافت نگردید هرچند اجرا شدنشان بهتر از کنار گذاشتنشان بود ولی از جنس برنامه نبوده اند. هنگامی که از یک برنامه ریزی گفتگو می شود در پاین دست ترین برنامه ریزی حد اقل 5 بند زیر را نیاز داریم:
1-چشم انداز
آرمان هایی که شاید دست نیافنی باشند ولی برای حداکثر ذینفعان و ذیربطان در حوضه قابل پذیرش باشد.
2- اهداف
ایستگاه ها و قله ها یا دست آوردهایی که در راه رسیدن به چشم انداز هستند . این اهداف در دنیای تکینگی امروز باید SMARTER انتخاب شده باشند .منظور از جهان در تکینگی شتاب بالای تغییرات و جابجایی بازی کنان و متغییرهای تاثیر گذار بر سیستم حوضه زاینده رود است و منظور از SMARTER بودن اهداف، این است که S این اهداف بصورت ویژه و مشخص برای سیستم باشد، M توانایی اندازه گیری یپیشرفت کار را داشته باشند و معیاری برای اندازه گیری هدف بتوان یافت، A این اهداف قابل واگذاری باشند و سرپرستی آن را بتوان به کسی یا سازمانی واگذار نمود، R اهداف واقع گرایانه باشند. T اهداف دارای زمان بندی باشند به گونه ای که زمان آغاز و پایان آنها را بتوان پیش بینی نمود. E هدف قابلیت ارزیابی در هر زمان و موقعیتی را داشته باشد، R هدف قابل بازبینی و تغییر باشد.
3- شاخص
سنجه هایی که بتوانند نشان دهند در راه رسیدن به اهداف آیا دچار انحراف از معیار نشده ایم؟ آیا در میانه راه مسیر درستی را طی کرده ایم؟
4- برنامه اجرایی
برنامه ای که نشان دهد برای هر یک از اهداف چه فعالیتی در چه زمانی توسط چه کسی انجام شود و مسئولیت آن با کیست؟ چه منابعی برای هر فعالیت نیاز است و این منابع از کجا تامین شوند.
5- ارزیابی ریسک
اینکه پیش بینی شود در زمان انجام هر فعالیتی چه ریسک هایی باعث عدم اطمینان از رسیدن به اهداف می شوند و برای کاهش احتمال بروز این ریسک ها چه پیش بینی هایی شده است . و در صورت بروز این ریسک ها چه راهکارهایی برای انجام اقدام بهبودی داریم.
این 5 شاخصه در برنامه ریزی برای سیستم دهی به یک سازمان کوچک دست کم ترین شاخصه ها است. برای سیستمی به اندازه و بزرگی حوضه زایند رود، صد البته که نیاز به برنامه ریزی دقیق تری با شاخصه های بیشتری خواهد بود. چنین مطالبه گری هایی را بیشتر در بین اساتید دانشگاهی و کنشگران بلند مرتبه می توان یافت.
و اما مطالبه گری با چنین دیدگاه سیستماتیکی چگونه خواهد بود؟ و اگر بخواهیم در این سطح مطالبه گری کنیم نیاز به چه دانش هایی داریم؟
برای پاسخ به چنین پرسشی باز از یک ماتریس طبقه بندی در مدیریت دانش وام می گیرم:
سطح دانش بکار گرفته شده | روی کرد حل مشکل | رویکرد سازمان دهی دانش ها | رویکرد هدف گذاری | رویکرد مراتب دانش ها | رویکرد رهبری تخصص ها |
تک دانشی | تک تخصصی | تک سطحی | تک هدفی | بدون ارتباط | بدون ارتباط |
چند دانشی | تشکل تخصص ها | تک سطحی | چند هدفی | بدون تاثیر بر هم | بدون هماهنگی |
جمع دانشی | تشکل تخصص های هم سطح | تک سطحی | چند هدفی | بدون سازمان دهی بر یک هدف | همکاری بدون هماهنگی |
پیوند دانشی | تحمیل یک تخصص بر تخصص های دیگر | تک سطحی | تک هدفی | قطب بندی | همکاری بدون هماهنگی |
میان دانشی | تشکل های هم سطح برای یک قائده | تک سطحی | اهداف دانش مختلف | سامانه ای از اهداف | هماهنگی |
فرا دانشی | تشخیص تخصص های غیر همسطح بر مبنای یک اصول | تنظیم چند سطحی | سامانه ای چند هدفی | سامانه میان دانشی | هماهنگی واحدی از سطوح مجزا و سازمان دهی علمی |
برای روشن شدن و تفسیر جدول طبقه بندی سطوح دانش در مدیریت سیستم حوضه زاینده رود می توان چنین نمونه آورد که مدیرانی که از یک تک دانش برای مدیریت، بهره می برند مانند دانش ریاضیات محض، همواره درگیر اعداد می باشند. مطالبه گری آنها نیز همواره به دنبال درست بودن اعداد و آماری می باشد. در سخنان خود درباره زاینده رود بیشتر از هرچیز دیگری در درست بکار بردن شمارگان تاکید دارند. آنها همواره در پژوهش ها و گزارش ها به دنبال آخرین اعداد دبی آب، حجم مخازن، اندازه نزولات، اندازه تخصیص ها ، بیلان ها و …..از این دست داده ها سیر می کنند.
آن دسته از مطالبه گرانی که در سطح چند دانشی هستند افزون بر مطالبات تک دانشی، همانند مهندسین طرفدار سازه ها همواره مطالبه گر سازه های آبی و پیگیر پروژه های سازه ای هستند.ساخت سد و تونل و انتقال آب پمپاژ آب و مخازن ذخیره و…. بیشترین حجم مطالبات این گروه است.
مطالبه گرانی که در سطح جمع دانشی هستند با گذر از مطالبات دو رده تک و چند دانشی، سطح دیگری از مطالبات را می افزایند، مانند دانش آموختگان هیدرولوژی که به دنبال افزودن ریز حوضه های آبریز درون حوضه زاینده رود، ترازها، تبادلات آب، آبخیز داری، آب های آبی سبز و خاکستری و از این دست گفتارها هستند.
در مطالبه گری با سطح پیوند دانشی تلاش می گردد همزمان با مطالبه گری های سطوح پیشین، هدف یک دانش را بر دیگر تخصص ها و دانش ها تحمیل نمایند. برای نمونه قانون گذار بازوی اجرایی در دست دارد تا قانون را بر گردن همه ذینفعان حوضه زاینده رود اعمال نماید. مطالبه گران در این سطح بیشتر به دنبال جاری شدن، تدوین و تصویب قوانین هستند و مطالبات خود را از راه های قانونی پیگیری می کنند.
در سطح میان دانشی به دلیل شناور بودن ماهیت این سطح از دانش، دیگر به جای یک هدف در سطوح پیشین چندین هدف را از بین دانش هایی که بکار مدیریت حوضه می آید ، انتخاب و تلاش می کند سامانه ای از این اهداف بسازد. برای نمونه کسانی که به دنبال آمایش سرزمین هستند، در تلاش برای شبکه سازی اهداف بین دینفعان و ذیربطان در حوضه می باشند و کاربری منابع را با در نظر گرفتن اقلیم همسو می کنند. مطالبه گری در این سطح با انبوهی از ارزیابی ها و ممیزی ها و روشمند کردن مدیریت است. آنها از مدیریت، قانون ،هیدرولوژی و آمار منابع آبی به دنبال مطالبه سبز بودن آنها هستند. آنها منابع را به خوبی می شناسند و برای هر کاربری موجود بودن منابع را مطالبه می کنند.
در سطح فرادانشی مطالبه به فلسفه وجودی حوضه آبریز برمی گردد.دیدگاه در این سطح آن اندازه از بالا و کلی نگر است که استراتژی های حوضه را می توان در این سطح برنامه ریزی گرد. در این سطح می توان برنامه ای را طرح ریزی نمود تا آینده حوضه را به آن گونه ای که مد نظر برنامه ریزان است رقم زد. برای نمونه برنامه ریزی با دانش Landscape Ecology به دنبال برنامه ریزی برای سیمای یک سرزمین با توجه به فلسفه و جوهر وجودی آن سرزمین است. مطالبه گران در این سطح با سامان دهی میان دانش ها اهداف سطوح مجزا را سازمان دهی می کنند. مطالبه گران در این سطح به دنبال پیچیدگی های اکولوژیک و روند تغییرات در مقیاس های بزرگ می باشند.
نتیجه گیری
اگر بنا باشد با روشی سیستماتیک مطالبه گری درخور حوضه آبریز زاینده رود پیگیری گردد برای پایداری این سیستم چه بهتر که هم از دیدگاه حل مشکل و هم از مدیریت دانش در حوضه شمول ترین و درخور ترین سطوح را بکار بندیم.
یعنی با دیدگاه آینده نگاری به دنبال حل سیستماتیک مشکل حوضه زاینده رود باشیم. لذا نیازمند به رهبرانی خلاق با سیاست های انقلابی هستیم تا پژوهش هایی کیفی را به هدف توسعه کیفی با یک مدیریت بنیادگرایانه رهبری کنند. گرایش چنین مطالبه گری کمال سازی برای حل مشکل است. در این مطالبه گری باید خود یا سازمان های خود را به سلاح دانایی در سطح فرادانش مسلح کنیم تا بتوانیم در رویکرد حل مشکل، تخصص های غیر همسطح را بر مبنای یک اصولی تشخیص دهیم. و این دانش های چند سطحی را تنظیم و سازمان دهی کنیم.همچنین در این سازمان دهی، این دانش ها اهداف هر دانش را درون یک سامانه ی چند هدفی برنامه ریزی کنند تا مراتب دانش به گونه ای شناور کاربردی تر شوند.در این صورت مطالبه گری با رهبری همه تخصص ها هماهنگی واحدی از سطوح مجزا و سازمان دهی شده از علوم را خواهد داشت.
بدون نظر